همه چیز از یک صبح بارانی شروع شد.
صدای قطرههای باران روی شیشه اتاق، حس عجیبی به آیدا میداد. او از پنجره به بیرون خیره شده بود و بخار لیوان چای مقابلش آرام به هوا بلند میشد. در ظاهر همه چیز آرام بود، اما ذهنش پر از آشفتگی بود. شب قبل، وقتی با خوشحالی یک لباس کوچکتر از سایز همیشگیاش سفارش داده بود، فکر میکرد دیگر همه چیز رو به راه است. اما حالا صدایی درونش مدام زمزمه میکرد: «همه این تلاشها بیهوده است…»
برنامههایش یکی یکی به هم ریخت. قرار کاری صبح لغو شد و به جایش ایمیلی دریافت کرد که پر از انتقاد بود. آیدا نفس عمیقی کشید و به صفحه مانیتور خیره ماند. ناامیدی کمکم مثل مهی غلیظ در ذهنش گسترش پیدا کرد.
بعدازظهر وقتی از سوپرمارکت برگشت، تنها چیزی که در ذهنش بود، شکلاتهای بزرگی بود که روی قفسهها دیده بود اما نخریده بود. صدایی درونش گفت: «تو شایسته آرامشی، فقط یک تکه بخور…»
اما داستان از همین جا جالبتر شد.
آیدا، مثل همیشه در برابر وسوسه نمیتوانست مقاومت کند. ولی این بار تصمیم گرفت کاری متفاوت انجام دهد. به جای اینکه به سراغ کابینت شکلاتهای پنهانشده برود، دفتر خاطراتش را باز کرد. صفحهای را پیدا کرد که روی آن نوشته بود: «من میتوانم کنترل زندگیام را در دست بگیرم.» با لبخندی تلخ نوشت: «واقعاً؟»
چند دقیقه بعد، خودش را در حال ورق زدن صفحات قدیمی دید. عکسهای کوچکی از دوران دانشگاهش، یادداشتهای پر از انگیزه و حتی لیستی از آرزوهایش در آن دفتر پیدا شد. چیزی در درونش روشن شد. «شاید، فقط شاید، این بار بتوانم به جای پرخوری، راه دیگری پیدا کنم…»
آن روز، آیدا به سراغ پیادهروی زیر باران رفت. شکلاتها همچنان در کابینت بودند، اما برای اولین بار، نیازی به خوردنشان حس نکرد. باران صورتش را خیس کرد و هوای تازه، او را آرامتر از هر شکلاتی کرد. داستان آیدا از همان لحظه شروع شد؛ نه از شکستن رژیم، بلکه از بازگشت امید.
چرا ناامیدی به پرخوری ختم میشود؟
ناامیدی مثل یک موج سنگین عمل میکند. وقتی مغز احساس خطر یا فشار میکند، به دنبال راهی سریع برای آرام کردن خود میگردد. غذاهای پرچرب و شیرین درست مثل دارویی موقت عمل میکنند. آنها باعث ترشح هورمونهای لذتبخش میشوند و حس بهتری به شما میدهند. آیدا هم از این قاعده مستثنا نبود.
اما این آرامش، کوتاهمدت است. بعد از آن، احساس گناه به سراغش آمد. انگار صدایی در ذهنش فریاد میزد « باز هم رژیمت را خراب کردی»
راهکارهای ساده برای مقابله با پرخوری احساسی
تمرکز بر لحظه حال
آیدا تصمیم گرفت برای لحظهای دست از سرزنش خود بردارد. او نفس عمیقی کشید و به خودش قول داد که بعد از این، با خودش مهربانتر باشد. برای شروع، لیستی از چیزهایی که باعث خوشحالیاش میشد، تهیه کرد؛ مثل پیادهروی کوتاه، گوش دادن به موسیقی آرامبخش یا حتی یادداشت کردن احساساتش.
تغییر محیط
او ظرف شکلات را با یک بشقاب میوه جایگزین کرد و تصمیم گرفت مواد غذایی ناسالم را از دیدرس خود دور کند. این تغییر ساده، یک قدم مهم برای کنترل عادت پرخوری بود.
استفاده از هنر و ادبیات
وقتی ناامیدی باز به سراغش آمد، این بار به سراغ شعر رفت. این بیت از مولانا قلبش را آرام کرد:
«این جهان زندان و ما زندانیان / حفره کن زندان و خود را وارهان»
با خواندن این شعر، آیدا احساس کرد که هنوز میتواند راهی برای بیرون آمدن از این چرخه پیدا کند.
بخش شعر
شعر، زبان دل و جان است؛ نغمهای است که در عمق روح انسان ریشه دوانده و از دل لحظههای ناب زندگی میروید. شاعران با کلامی جادویی، تجربههای مشترک انسانی را به زیباترین شکل بازگو میکنند و از رنج و شادی، امید و ناامیدی، عشق و درد، و گذر زندگی سخن میگویند. هر شعر دریچهای است به جهان درونی شاعر، که گاه در توصیف لحظات سرخوشی و گاه در بیان اندوههای جانکاه، ما را به سفری در عواطف و اندیشهها میبرد. با ورود به جهان اشعار، در مسیر دلانگیزی از احساس و تفکر قدم میگذاریم، جایی که در هر واژه، آوای امید، عشق و حکمتی ژرف به گوش میرسد و جان را با رایحهای دلپذیر از زیبایی سیراب میسازد.
مولانا
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
این شعر بر امید به لطف خداوند و دوری از ناامیدی تأکید دارد. مولانا میگوید حتی اگر امروز راهها بسته باشد، خداوند در زمان مناسب راهی برای تو باز خواهد کرد و تو را به سرانجامی نیکو میرساند.
بیا سری به شعر بعدی بزنیم، ببینیم چه زیباییهایی در انتظارمونه.
نیما یوشیج
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد میسپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند،
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید.
نیما در این شعر، نوعی همدلی و توجه به دیگران را یادآوری میکند و این پیامی است که در برابر چالشها، همراهی و امید به یکدیگر میتواند ناامیدی را کاهش دهد
بیا یه شعر دیگه بخونیم، شاید این یکی حست رو عوض کنه
حافظ
همایِ اوجِ سعادت به دامِ ما افتد
اگر تو را گذری بر مُقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز رویِ تو عکسی به جامِ ما افتد
شبی که ماهِ مراد از افق شود طالع
بُوَد که پرتوِ نوری به بامِ ما افتد
به بارگاهِ تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاقِ مجالِ سلامِ ما افتد
چو جان فدای لبش شد خیال میبستم
که قطرهای ز زلالش به کامِ ما افتد
خیالِ زلفِ تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار، فراوان به دامِ ما افتد
به ناامیدی از این در مرو، بزن فالی
بُوَد که قرعهٔ دولت به نامِ ما افتد
ز خاکِ کوی تو هر گَه که دَم زند حافظ
نسیمِ گلشن جان در مشامِ ما افتد
این غزل حافظ آرزوی وصال و امید به لطف محبوب را بیان میکند. او از شادی و سعادت میگوید که با دیدار یار به دست میآید و تأکید میکند که حتی اگر وصال دور باشد، باید به بخت و اقبال امیدوار ماند و ناامید نشد.
پیشنهاد میکنم با شعری دیگه ادامه بدیم، همراهی میکنی؟
شهریار
مه من هنوز عشقت دل من فگار دارد
تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد
نه بلای جان عاشق شب هجرت است تنها
که وصال هم بلای شب انتظار دارد
تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
که شراب ناامیدی چه قَدَر خمار دارد
نه به خود گرفته خسرو پی آهوانِ ارمن
که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد
مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
که هنوز وصلهٔ دل دو سه بخیه کار دارد
دل چون شکستهسازم ز گذشتههای شیرین
چه ترانههای محزون که به یادگار دارد
غم روزگار گو رو پی کار خود که ما را
غم یار بیخیالِ غم روزگار دارد
گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست
چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد
دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن
نه همه تنور سوز دل شهریار دارد
شعر حسرتی برای عشقهای نافرجام و تلخی روزگار است و نشان میدهد که باوجود همه ناکامیها و ناامیدیها، دل همچنان امید به عشق و زیبایی دارد و آرزوی بهار در دل میپروراند.
بخش حکایات
هر حکایت مثل پنجرهای به دنیایی از تجربهها و درسهاست که گاهی از دل زندگی ساده روزمره بیرون آمدهاند و گاهی هم از دنیای افسانهها. این داستانها به زبان ساده حرفهای بزرگی میزنند و همیشه چیزی برای گفتن دارند که به کار امروز و فردای ما بیاید. آمادهاید تا با این داستانهای کوچک، کمی عمیقتر زندگی کنیم؟
درخت بیبرگ و کشاورز
در روستایی دورافتاده، درخت تنومندی وجود داشت که سالها سایهاش را بر سر رهگذران و کشاورزان گسترده بود. اما بعد از زمستانی سخت، تمام برگهایش ریخت و شاخههایش خشکیدند. مردم روستا که از سرسبزی این درخت خاطرههای زیادی داشتند، به تلخی به او نگاه میکردند و میگفتند: “این درخت دیگر به پایان عمرش رسیده؛ نه برگ دارد و نه میوه، و دیگر به هیچ دردی نمیخورد.”اما یک کشاورز پیر، هر روز به پای درخت میآمد، با دقت ریشهها را بررسی میکرد، شاخهها را لمس میکرد و به آن آب میداد. مردم او را مسخره میکردند و میگفتند: “چرا وقتت را تلف میکنی؟ این درخت مرده است و دیگر زنده نمیشود.” اما کشاورز تنها لبخند میزد و پاسخ میداد: “این درخت هنوز ریشه در خاک دارد و تا زمانی که ریشه زنده باشد، امید به رویش دوباره هست.”بهار از راه رسید، و بر خلاف انتظار همگان، جوانههای سبزی از شاخههای خشکیده نمایان شد. درخت بار دیگر به زندگی بازگشت، برگهایش سبز شد و سایهاش گستردهتر از همیشه شد. مردم روستا شگفتزده بودند، و کشاورز به آنها گفت: “گاهی زندگی به ما ظاهر سخت و خشکیدهای نشان میدهد، اما تا زمانی که ریشههای امید در دلمان زنده است، میتوانیم دوباره رشد کنیم.”
این حکایت به ما یادآور میشود که حتی در بدترین شرایط هم اگر ریشههای امید و ایمان را در دل خود زنده نگه داریم، زندگی میتواند بار دیگر به ما فرصت رویش بدهد.
این حکایت آموزنده بود، اما شاید در حکایت بعدی نکات عمیقتری برایمان آشکار شود.
حکایت بازرگان و عطر امید
روزی بازرگانی که در تجارت دچار زیانهای پیدرپی شده بود، به سراغ عطرسازی قدیمی رفت و از او خواست که عطری برایش بسازد تا بوی ناامیدی از او دور شود. عطرساز خندید و گفت: “ناامیدی بویی ندارد، اما هر انسانی رایحهای از احساساتش به همراه دارد. اگر ناامید باشی، جهان بوی سنگینی برایت میگیرد، و اگر امیدوار باشی، به هر جا که بروی، عطری از امید را خواهی پراکند.”
بازرگان کمی فکر کرد و گفت: “این روزها تنها بوی شکست حس میکنم.” عطرساز پاسخ داد: “هر بار که دچار ناامیدی میشوی، به یاد داشته باش که امید درون خودت است، مثل عطری که آن را نبینی اما تأثیرش را احساس کنی. به جای ساختن عطر ناامیدی، امید را در دل خود پرورش بده؛ آن عطر را هیچ شکست و زیانی نمیتواند از تو بگیرد.”
این حکایت به ما میآموزد که امید در درون ماست و میتواند مانند عطری بر فضای زندگیمان تأثیر بگذارد.
بریم سراغ حکایت بعدی؟ شاید اونم حرفهای قشنگی داشته باشه.
کشاورز و دانهی گندم
روزی کشاورزی دانهی گندمی در دست داشت و با ناامیدی به زمین بیحاصلش نگاه میکرد. او بارها تلاش کرده بود که چیزی در آن زمین بکارد، اما خشکسالی و خاک نامناسب همیشه باعث شده بود که دست خالی بماند. این بار هم فکر میکرد این دانه هم به سرنوشت قبلیها دچار خواهد شد.پیرمردی که از آنجا میگذشت، او را دید و گفت: “این دانه را بکار، حتی اگر فکر میکنی نتیجهای نخواهد داشت.” کشاورز با تردید اما طبق گفته پیرمرد، دانه را کاشت. مدتی گذشت، و برخلاف انتظار، باران به موقع بارید و خاک جان تازهای گرفت. دانهی گندم سبز شد و بعد از مدتی به خوشهای بزرگ و پر تبدیل شد.کشاورز شگفتزده بود. پیرمرد که او را دوباره ملاقات کرد، به او گفت: “همیشه حتی در سختترین شرایط هم باید امیدوار باشی. گاهی زمین و آسمان با تو همدلی میکنند، به شرط آنکه خودت ناامید نشوی و فرصتی به زندگی بدهی.”
این حکایت به ما میآموزد که حتی در دشوارترین شرایط، امید و تلاش میتوانند نتایج غیرمنتظرهای به همراه داشته باشند.
این داستان یه حس خوبی داشت، موافقی یه نگاهی هم به حکایت بعدی بندازیم؟
مرد ناامید و پیر خردمند
روزی مردی که زندگیاش پر از مشکلات شده بود، به شدت احساس ناامیدی میکرد. او تصمیم گرفت به دنبال کمک از یک پیر خردمند برود. پس به کوهستانی رفت که مرد خردمند در آن زندگی میکرد. وقتی به پیر رسید، گفت: “همهچیز به هم ریخته و سختیهای زیادی دارم که هیچ راهحلی برایشان پیدا نمیکنم. دیگر امیدی ندارم و احساس میکنم هیچ راه نجاتی نیست.”پیر خردمند نگاهی به او انداخت و از او خواست کمی نمک از یک کاسه بزرگ بردارد و آن را در لیوانی از آب حل کند. سپس به او گفت که از لیوان بنوشد. مرد از طعم تلخ و شور آب در هم چهره در هم کشید و گفت: “این مزهی وحشتناکی دارد!”پیر دوباره از او خواست که این بار همان مقدار نمک را بردارد و آن را در دریاچه بریزد و بعد از آب دریاچه بچشد. مرد این کار را انجام داد و از آب دریاچه جرعهای نوشید. این بار، طعم نمک در آب دریاچه حس نمیشد.پیر خردمند با لبخندی گفت: “مشکلات زندگی هم مثل نمک هستند؛ همیشه ثابت و به همان اندازهاند. اما ظرف ذهن و قلب ماست که فرق میکند. اگر مثل لیوانی کوچک باشی، غمهایت تلخی زندگی را دو چندان میکنند، اما اگر ظرف دلت را بزرگ کنی، مانند دریاچهای وسیع، همان مشکلات دیگر طعم زندگیات را تلخ نمیکنند.”
مرد از سخن خردمندانه پیر بسیار متأثر شد و با خود عهد کرد که قلب و ذهنش را بزرگ کند و به جای ناامیدی، به رحمت و وسعت الهی امید داشته باشد.
بخش موسیقی
گاهی که ناامیدی سراغمان میآید و احساس میکنیم راهی نیست، موسیقی میتواند حالمان را کمی بهتر کند و به ما یادآوری کند که این لحظات هم میگذرند. در اینجا آهنگهایی جمع کردهایم که درباره ناامیدیاند، اما در دلشان جرقهای از امید و آرامش هم دارند. با شنیدنشان شاید کمی سبکتر شوید و آرامش تازهای پیدا کنید.
· “چرا رفتی” از همایون شجریان
این آهنگ با ریتم ملایم و محتوایی عاطفی، حس غم و ناامیدی را میپذیرد، اما به آرامی مخاطب را با خود همراه میکند تا لحظاتی درونی برای فکر و آرامش بیابد. ملودی آرام آن میتواند برای کاهش تنش و استرس موثر باشد
“اگر از این آهنگ لذت بردید، پیشنهاد میکنم آهنگ بعدی را هم بشنوید؛ شاید ادامهی این حس را برایتان زنده کند.
· “باران تویی” از گروه چارتار
با اشعاری زیبا و ملودی لطیف، این آهنگ فضایی آرام و امیدبخش را ایجاد میکند که در آن باران به عنوان نشانهای از امید و تازگی به تصویر کشیده میشود و میتواند به افرادی که احساس ناامیدی دارند، انگیزه و آرامش بدهد
https://upmusics.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%DA%86%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%88%DB%8C%DB%8C/
اگر این آهنگ به دلتان نشست، با آهنگ بعدی همراه شوید؛ هر کدام حس متفاوتی برایتان به ارمغان خواهد آورد
“ساز و آواز” با صدای علیرضا قربانی (آلبوم حریق خزان)
این قطعه زیبا از علیرضا قربانی با موسیقی ملایم و اشعار دلنشین، فضایی آرام و مراقبهگونه دارد که به خوبی با احساسات پیچیدهای مثل ناامیدی ارتباط برقرار میکند و به فرد فرصت تأمل و رهایی از غمها را میدهد
https://www.aparat.com/v/b3AZP
ین آهنگ مثل پنجرهای کوچک بود؛ برای دیدن منظرهای تازه، بیا سری به آهنگ بعدی بزنیم
“آرام جان” از محمدرضا شجریان
این آهنگ با اشعار لطیف و دلگرمکننده، فضایی آرامشبخش و سرشار از حس امید به زندگی را منتقل میکند. موسیقی آن فضایی مناسب برای تأمل و یافتن آرامش درونی فراهم میکند که میتواند به کاهش احساس ناامیدی کمک کند.
https://www.aparat.com/v/h8lBn
بخش احادیث
در زندگی پرچالش امروز، گاهی احساس ناامیدی میتواند ما را به سمت رفتارهای ناسالم، از جمله پرخوری و شکستن رژیم غذایی، سوق دهد. وقتی ناامیدی و استرس سراغمان میآید، شاید اولین چیزی که به ذهنمان برسد، خوردن یک غذای شیرین یا پرکالری باشد تا کمی حالمان بهتر شود. اما آموزههای دینی و احادیثی از پیامبران و ائمه میتوانند همانقدر که آرامبخش هستند، به ما کمک کنند تا به جای پناه بردن به غذا، در دل خود امید و آرامش بیابیم. این سخنان دلنشین و الهامبخش، نه تنها به کاهش ناامیدی کمک میکنند، بلکه یادآوری میکنند که زندگی با امید، زیباتر و سبک زندگی سالمتر میشود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
الفاجِرُ الراجي لِرَحمَةِ اللّه ِ تعالى أقرَبُ مِنها مِن العابِدِ المُقَنَّطِ .(كنز العمّال : ۵۸۶۹ )
گنهكارِ اميدوار به رحمت خداوند متعال به رحمت نزديك تر است، تا عابدِ نوميد.
چقدر قشنگه که با هر حدیث، یه چیز جدید یاد میگیریم… بیا بریم سراغ حدیث بعدی، شاید حرف دل تو هم توش باشه
امام على عليه السلام :
في القُنوطِ التَّفريطُ .(بحار الأنوار : ۷۷/۲۱۱/۱ )
نوميدى، باعث كوتاهى در عمل مى شود.
حرفای اهل بیت مثل چراغای روشن تو راهه… بزن بریم سراغ حدیث بعدی، ببینیم چی برامون داره
امام صادق عليه السلام
اليَأسُ مِن رَوحِ اللّه ِ أشَدُّ بَردا مِن الزَّمهَريرِ .(بحار الأنوار:۷۲/۳۳۸/۱)
نوميدى از رحمت خدا، سردتر از زمهرير است.
گاهی یک جمله ساده میتواند دنیایی از معنا داشته باشد… حدیث بعدی را با دقت بخوانیم، شاید نکتهای ارزشمند در آن نهفته باشد.
امام رضا (ع) می فرمایند :
من الکبائر اليأس من روح الله
ناامید شدن از روح خدا گناه بزرگی است.
بخش آیات قرآنی
در دنیای پر استرس امروز، بسیاری از افراد به دلایل مختلفی مانند اضطراب و ناامیدی به پرخوری روی میآورند. قرآن کریم در آیات مختلف خود به ما یادآوری میکند که برای رسیدن به آرامش واقعی باید به رحمت و کمک الهی امیدوار باشیم. این کتاب آسمانی، با تأکید بر صبر و توکل، ما را از ناامیدی برحذر میدارد و راههایی برای مقابله با مشکلات روحی نشان میدهد. در اینجا به بررسی این آموزههای قرآن و تأثیر آنها در بهبود رفتارهای نادرست میپردازیم.
«قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛آیه ۵۳ سوره مبارکه «زمر»
بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است
با این آیه احساس آرامش کردی، ولی شاید در آیه بعدی نکات بیشتری پیدا کنی. بیا ادامه بدیم.
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
سوره زمر، آیه ۵۳
(ای رسول رحمت) بدان بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنتهای) خدا نا امید مباشید، البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید، که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است.
هر آیه مثل یک قدم به سوی آرامشه. بیا آیه بعدی رو بخونیم تا بیشتر راهمون رو پیدا کنیم
يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ
سوره یوسف، آیه ۸۷
ای فرزندان من، بروید (به ملک مصر) و از حال یوسف و برادرش تحقیق کرده و جویا شوید و از رحمت خدا نومید مباشید که هرگز جز کافران هیچ کس از رحمت خدا نومید نیست.
این آیه دلگرمکننده است، ولی شاید سوالهایی در ذهنت باشه. بیا آیه بعدی رو بخونیم تا جوابها رو پیدا کنیم
وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ ۚ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ
سوره شوری، آیه ۲۸
و اوست خدایی که باران را پس از نومیدی خلق میفرستد و رحمت (و نعمت) خود را فراوان میگرداند و اوست خداوندگار محبوب الذّات ستوده صفات.
کلام آخر
ناامیدی و پرخوری اغلب در چرخهای از احساسات منفی گیر میافتند که رهایی از آن دشوار به نظر میرسد. اما با درک بهتر این ارتباط و بهرهگیری از تکنیکهای خودآگاهی، تغییر محیط و استفاده از منابع معنوی، میتوانیم بر این چالش غلبه کنیم. در این مسیر، هر انتخاب کوچک و آگاهانه به ما کمک میکند تا از چرخه ناامیدی و پرخوری خارج شویم و به سمت سلامتی و بهبود روحیه گام برداریم.