در یکی از روزهای معمولی، من جلوی آینه ایستاده بودم. تصویر خودم را نگاه میکردم و در ذهنم هزاران جمله منفی از جمله “من هیچ وقت نمیتوانم موفق شوم” یا “من کافی نیستم” به سرعت در حال مرور بودند. همانطور...
نرگس، زنی در اواخر دههی سی زندگیاش، هر روز صبح با زنگ ساعت از خواب بیدار میشد؛ همان زنگی که نه تنها روز او را آغاز میکرد، بلکه یادآور سیل ایمیلهای نخوانده، جلسات بیپایان و پروژههای تلنبار شدهاش بود. او،...
در چنبرهی روزمرگی هر روز درست مثل روز قبل شروع میشد. مریم صبح با صدای آلارم گوشی بیدار میشد، اما معمولاً چند دقیقه بیشتر در رختخواب میماند، گوشی را چک میکرد و به خودش میگفت: “فقط پنج دقیقه دیگه.” صبحانهاش...
ساعت نزدیک دو بامداد بود. سکوتی سنگین در خانه حکمفرما بود، سکوتی که تنها صدای گاهبهگاه تیکتاک ساعت دیواری آن را میشکست. نسیم خنک پاییزی از پنجره نیمهباز اتاق میگذشت، اما آرامشی در دلش ایجاد نمیکرد. روی کاناپهای کهنه نشسته...
در یکی از روزهای بارانی پاییز، ندا مثل همیشه در دفتر کارش نشسته بود و انگشتانش روی کیبورد در حرکت بودند. قطرات باران به پنجره میخوردند و صدای زنگ تلفن، شبیه صدای درایو کردن تیغی تیز روی شیشه بود. اما...
شبها زمانی جادوییاند؛ وقتی که همه چیز آرام میشود و سکوت، خانه را فرا میگیرد. اما برای بسیاری، این سکوت به دعوتی خاموش برای سر زدن به یخچال تبدیل میشود. تصور کنید، چراغها کمنور است و شما بیهدف در آشپزخانه...
همه چیز از یک صبح بارانی شروع شد.صدای قطرههای باران روی شیشه اتاق، حس عجیبی به آیدا میداد. او از پنجره به بیرون خیره شده بود و بخار لیوان چای مقابلش آرام به هوا بلند میشد. در ظاهر همه چیز...
احساس ناکافی بودن، قصهای است که شاید هرکس در گوشهای از زندگیاش، نسخهای از آن را تجربه کرده باشد. این حس، مانند سایهای است که گاهی بیخبر میآید، آرام مینشیند روی شانههایت و آهسته در گوشت زمزمه میکند: «تو کافی...
در یک شب سرد زمستانی، خانوادهای دور سفرهی رنگین جمع شده بودند. مادربزرگ، با همان لبخند دلنشین همیشگیاش، دیس بزرگی از غذا را وسط سفره گذاشت و گفت: «تا همهاش رو نخوردین، از جاتون بلند نمیشین!» بچهها خندیدند و مردد...
آدمها در بیحوصلگی شبیه پنجرههای خاکگرفتهاند؛ شیشههایی که دیگر نه نور خورشید را صاف و زلال میپذیرند و نه به کسی اجازه میدهند از بیرون، زیبایی درونشان را ببیند. سارا صبح زود از خواب بیدار شده بود، اما برخلاف همیشه...