در یک شب سرد زمستانی، خانوادهای دور سفرهی رنگین جمع شده بودند. مادربزرگ، با همان لبخند دلنشین همیشگیاش، دیس بزرگی از غذا را وسط سفره گذاشت و گفت: «تا همهاش رو نخوردین، از جاتون بلند نمیشین!» بچهها خندیدند و مردد به هم نگاه کردند، اما خیلی زود، با تشویق و اصرار بزرگترها، بشقابها پر و خالی میشد. این لحظه، نه فقط یک وعدهی غذایی، بلکه جشنی بود برای با هم بودن، جایی که غذا نقش اصلی را بازی میکرد.
اما آیا همیشه این داستان خوشطعم، پایان خوبی دارد؟
در بسیاری از فرهنگها، همین لحظات ساده و صمیمی، به تدریج عادتهایی را شکل دادهاند که در دنیای مدرن به چالشی برای سلامت تبدیل شدهاند. پرخوری، که شاید در ابتدا نمادی از رفاه یا میهماننوازی به شمار میرفت، حالا به یک هنجار اجتماعی تبدیل شده که باید در برابرش ایستاد.
در این مقاله، داستان پرخوری را از نگاه هنجارهای اجتماعی بازگو میکنیم و بررسی میکنیم چگونه میتوانیم این عادت را تغییر دهیم؛ نه با قطع ارتباط با سنتها، بلکه با ساختن راهی سالمتر برای آینده.
راهکارهای مقابله با اثرات هنجارهای اجتماعی بر پرخوری
۱. آگاهیبخشی و خودآگاهی
اولین قدم برای مقابله با تأثیرات منفی هنجارهای اجتماعی، آگاهی از این تأثیرات و تلاش برای افزایش خودآگاهی است. شناخت ریشهی هنجارها و دانستن اینکه چطور بر رفتارهای غذایی ما اثر میگذارند، میتواند به ما کمک کند تا در برابر این فشارها مقاومت بیشتری داشته باشیم.
۲. تقویت مهارت «نه گفتن»
بسیاری اوقات، افراد به خاطر رودربایستی یا فشار اجتماعی به مصرف بیش از حد غذا تمایل پیدا میکنند. تقویت توانایی «نه گفتن» به پیشنهادات غذایی و تمرین انتخابهای سالمتر، میتواند در این زمینه بسیار مفید باشد.
بخش شعر
سعدی
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست
یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را
همه دانند که من سبزهٔ خط دارم دوست
نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را
من همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مقید شدم آن دلبر یغمایی را
سرو بگذار که قدی و قیامی دارد
گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را
گر برانی نرود ور برود باز آید
ناگزیر است مگس دکه حلوایی را
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را
سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت
یا مگر روز نباشد شب تنهایی را
این غزل، ترکیبی از حکمت، تجربه عشق، و نگاه لطیف سعدی به زندگی است که همچنان جذابیت خود را حفظ کرده است.
این شعر فصل اول بود، حالا وقتشه که با هم به شعر بعدی بریم و داستانی تازه را شروع کنیم.
حافظ
صبا وقتِ سحر بویی ز زلفِ یار میآورد
دل شوریدهٔ ما را به بو، در کار میآورد
من آن شکلِ صنوبر را ز باغِ دیده بَرکَندَم
که هر گُل کز غمش بِشْکُفت مِحنت بار میآورد
فروغِ ماه میدیدم ز بامِ قصر او روشن
که رو از شرمِ آن خورشید در دیوار میآورد
ز بیمِ غارتِ عشقش دلِ پُرخون رها کردم
ولی میریخت خون و رَه بِدان هنجار میآورد
به قولِ مطرب و ساقی، برون رفتم گَه و بیگَه
کز آن راهِ گرانْ قاصد، خبرْ دشوارْ میآورد
سراسر بخششِ جانان طریقِ لطف و احسان بود
اگر تسبیح میفرمود، اگر زُنّار میآورد
عَفَاالله چینِ ابرویَش اگر چه ناتوانم کرد
به عشوه هم پیامی بر سرِ بیمار میآورد
عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه
ولی مَنعَش نمیکردم که صوفی وار میآورد
غزل تصویری از عشق زمینی و عرفانی ارائه میدهد، که در آن زیبایی معشوق، بیقراری عاشق، و تلاش برای درک معشوق به شکلی عمیق و پیچیده بیان شده است. حافظ عشق را بهعنوان یک تجربه متناقض، شیرین و پر از شور و شیدایی توصیف میکند که در هر حالت، عاشق را مسحور خود میکند.
با این شعر، فقط یک قدم برداشتیم؛ حالا بیا با هم پرچم احساسات را در شعر بعدی به اهتزاز درآوریم.
مولانا
باز آمدم، باز آمدم، از پیش آن یار آمدم
در من نگر، در من نگر، بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم، شاد آمدم، از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آن جا روم، آن جا روم، بالا بُدم، بالا روم
بازم رهان، بازم رهان، کاین جا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بُدم، دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان، در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر! نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم، من دُرّ شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین، ما را به چشم سر ببین
آن جا بیا ما را ببین، کاین جا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم، کاین جا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار؟ وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی؟
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
این غزل مولانا بیانگر بازگشت روح انسان به اصل و حقیقت الهی خود است. او از سفر عرفانی خود سخن میگوید که از ناسوت (جهان خاکی) به لاهوت (جهان الهی) بازمیگردد. در این سفر، روح انسانی به آگاهی از مقام حقیقی خود، که فراتر از جسم و ماده است، دست مییابد و با شادمانی و سبکی به دیدار یار حقیقی میشتابد.
چه زیبا در این شعر سفر کردیم، حالا دست در دست هم به شعر بعدی برویم و دنیای جدیدی از احساسات را تجربه کنیم.
نیما یوشیج
خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن.
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد میپیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره ، نی زن که دائم می نوازد نی ، در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش.
این شعر نیما تصویری از آشفتگی و اندوه را بهواسطه «خانه ابری» ارائه میدهد، اما در دل این غم، امیدی پنهان به تغییر و روشنایی با «ابر بارانزای» آن وجود دارد. نیزن نمادی از تداوم زندگی در مسیر خود، حتی در میان آشوب است.
این لحظه را با این شعر کنار بگذار، حالا بیایید در شعر بعدی کمی بیشتر در دنیای احساسات غرق شویم.
هوشنگ ابتهاج
ز پرده گر بدر آید نگار پرده نشینم
چو اشک از نظر افتد نگارخانۀ چینم
بسازم از سر زلف تو، چون نسیم به بویی
گرم ز دست نیاید که گل ز باغ تو چینم
مرو به ناز جوانی گره فکنده بر ابرو
که پیر عشقم و زلف تو داده چین به جبینم
ز جان نداشت دلم طاقت جدایی و از اشک
کشید پرده به چشمم که رفتن تو نبینم
ز تاب آنکه دلم باز سر کشد ز کمندش
کمان کشیده نشسته ست چشم او به کمینم
اگر نسیم امیدی نبود و شبنم ذوقی
گلی نداشت خزان دیده باغ طبع حزینم
به ناز سر مکش از من که سایۀ توامای سرو
چو شاخ گل بنشین تا به سایۀ تو نشینم
این شعر بیانگر عشق و دلبستگی عمیق است که در آن شاعر از معشوق خود میخواهد تا با ناز و فریبش، دل او را آرام کند. او از جدایی و دوری معشوق رنج میبرد و در حسرت وصال، به سایهاش پناه میبرد و از او میخواهد که با محبت و ظرافتش، دل او را تسکین دهد.
بخش حکایات
گاهی اوقات، تنها چیزی که نیاز داریم لحظهای آرامش است تا به کمک آن از وسوسه پرخوری رهایی یابیم. در اینجا، حکایات کوتاهی از بزرگان آوردهایم که میتواند ذهن شما را آرام کند و تمرکز شما را از غذا و پرخوری دور کند. این حکایتها با الهام از خرد و آرامش، میتوانند همراهی مناسب برای لحظاتی باشند که نیاز به آرامش و توازن دارید.
پند آن پیر دانا
در دهکدهای دور، پیرمردی زندگی میکرد که به عقل و دانایی شهره بود. مردم از دور و نزدیک نزد او میآمدند تا از پندهای او بهرهمند شوند. یک روز، جوانی ثروتمند نزد او آمد و گفت: “پدرم همیشه میگفت تا زمانی که میتوانی بخوری، بخور و از دنیا لذت ببر. من همیشه به یاد پند پدرم در خوردن افراط میکنم، زیرا زندگی کوتاه است و باید تا میتوانیم لذت ببریم.”
پیرمرد لبخندی زد و گفت: “فرزندم، آیا تا به حال دیدهای که درختی بیپایان میوه دهد؟ هر درخت در زمانی خاص میوه میدهد و در فصلی دیگر آرام میگیرد. بدن ما نیز مانند درختی است که به تغذیه متعادل نیاز دارد، نه سیری بیپایان.”
او ادامه داد: “اگر به سخن پدرت گوش کنی، شاید زمانی برسد که دیگر توان خوردن نداشته باشی و تنها حسرت سلامتی از دسترفتهات برایت باقی بماند. لذت واقعی در داشتن تندرستی است، نه در پرخوری.”
از آن روز به بعد، جوان به پرهیز از پرخوری عادت کرد و سلامت و آسودگی بیشتری یافت.
هر داستان، بخشی از پازل زندگی است. بیایید ببینیم حکایت بعدی چه تصویری به ما نشان میدهد.
مهمانی بیپایان
روزی پادشاهی دربار خود را برای برگزاری جشنی بزرگ آماده کرد و از تمامی اهالی شهر دعوت به عمل آورد. او به آشپزهای خود دستور داد که بهترین غذاها و شیرینیها را بدون توقف تهیه کنند تا هرکس هرچقدر که میخواهد بخورد. شب جشن، مردم با ولع و اشتیاق به خوردن پرداختند؛ سفرههای رنگارنگ بیپایان به نظر میرسیدند.
صبح روز بعد، عدهای از میهمانان از درد معده و ناراحتی به خود میپیچیدند، و برخی دیگر از بوی غذا متنفر شده بودند. پادشاه که این حال و احوال را دید، از حکیمی مشورت خواست. حکیم گفت: “ای پادشاه، گرسنگی و سیری دو نعمت هستند که تنها وقتی ارزش دارند که در تعادل باشند. هرچه از حد بگذرد، لذت را از بین میبرد و آن را به رنج بدل میکند.”
از آن روز به بعد، پادشاه تصمیم گرفت جشنهای دربارش را متعادل کند و به مردم آموخت که لذت از خوردن در کیفیت است، نه در کمیت و پرخوری.
با هر داستان، افق تازهای پیش رویمان باز میشود. آیا مشتاقید در حکایت بعدی همراه ما باشید؟
مردی و پند لقمان
مردی ثروتمند به لقمان حکیم رسید و از او پرسید: “لقمان، چرا هر وقت به خانهات میآیم، میبینم که غذایت ساده است و کم؟ تو هم میتوانی مثل من از بهترین غذاها لذت ببری.”
لقمان لبخند زد و پاسخ داد: “خوشبختی و لذت در غذایی که میخورم نیست، بلکه در آرامشی است که پس از خوردن به دست میآورم. غذای اندک مرا سبکبال و سرحال میکند، اما اگر مثل تو افراط کنم، بار سنگینی بر دوش خود خواهم گذاشت.”
مرد ثروتمند که از سخن لقمان گیج شده بود، باز هم سوال کرد: “اما من با خوردن لذت میبرم، این چه اشکالی دارد؟”
لقمان گفت: “لذت حقیقی، در سیری از غذا نیست، بلکه در سیری از زندگی است. اگر زندگیات را در طلب غذایی بیشتر و بیشتر بگذرانی، هرگز به آرامش نخواهی رسید و همیشه تشنه و ناآرام خواهی بود.”
مرد با شنیدن این سخنان، به فکر فرو رفت و از آن روز به بعد سعی کرد در خوردن میانهرو باشد، چراکه فهمید لذت حقیقی در زندگی به معنای پر کردن شکم نیست، بلکه پرورش روح و آرامش است.
گاهی یک داستان کافی نیست و باید سری به حکایتی دیگر بزنیم. بیایید ادامه دهیم و ببینیم داستان بعدی چه درسی برایمان دارد.
سنگینی شکم و سبکی دل
در شهری کوچک، بازرگانی بود که به پرخوری شهره شده بود. او در همهی مهمانیها و ضیافتها حضور داشت و همیشه اولین کسی بود که سر سفره مینشست و آخرین کسی بود که بلند میشد. مردم به او میگفتند: “فلانی، تو که همه چیز داری، چرا از خوردن این همه غذا دست نمیکشی؟”
یک روز، مسافری خردمند از راه دور به آن شهر رسید و از او خواست که مهمانش شود. بازرگان او را به خانهاش برد و انواع غذاها را در برابرش چید. مسافر اما فقط اندکی از هر غذا چشید و سپس دست از خوردن کشید. بازرگان متعجب پرسید: “مگر غذاها خوشمزه نبودند؟”
مسافر لبخند زد و گفت: “غذاها عالی بودند، اما لذت واقعی در سبکی دل است، نه سنگینی شکم.” سپس ادامه داد: “اگر دلت گرسنهی چیزهای دیگر باشد، هرگز با پرخوری آرام نمیشود. اما اگر دلت سیر باشد، حتی یک لقمه هم میتواند تو را خوشنود کند.”
بازرگان که تاکنون اینگونه به زندگی نگاه نکرده بود، به فکر فرو رفت. از آن روز به بعد، او تصمیم گرفت که به جای سنگین کردن شکمش، دل خود را با دانایی و آرامش سبک کند. اینگونه بود که او یاد گرفت لذت زندگی در سبکبالی دل است، نه در سنگینی شکم.
بخش موسیقی
موسیقی، بخشی از فرهنگ و هویت هر جامعه است که به تقویت هنجارهای اجتماعی کمک میکند. از سرودهای ملی گرفته تا ترانههای محلی، موسیقی نقشی مهم در تقویت حس همبستگی و انتقال ارزشهای مشترک دارد. این هنر قدرتمند، نهتنها احساسات فردی را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه بهعنوان زبانی جهانی، مردم را از فرهنگها و پیشینههای مختلف گرد هم میآورد و به شکلی ناملموس، مرزهای اجتماعی را پیوند میدهد.
آهنگ بی کلام
وقتی ذهن پر از آشفتگی و فکرهای پراکنده است، موسیقی میتواند همچون نسیمی ملایم آرامش را بازگرداند. یک آهنگ آرام، نوای دلنشین یک ساز، یا حتی ریتم نرم طبیعت، میتواند ذهن را به سکوت دعوت کند و قلب را آرامتر بتپاند. گوش کنید و بگذارید هر نت، سنگینی روز را از شما بزداید.
https://www.aparat.com/v/fNLnb
خیلی خوشحالم که این آهنگ رو با هم شنیدیم، حالا بیایید در آهنگ بعدی دوباره همسفر بشیم.
آهنگ بی کلام
گاهی یک ملودی ساده میتواند شلوغی ذهن را خاموش کند. موسیقی آرامشبخش مثل صدای پیانو، امواج دریا یا نواهای طبیعت، ذهن را از استرس خالی کرده و آرامشی عمیق به ارمغان میآورد. هدفون را بگذارید، چشمانتان را ببندید، و اجازه دهید موسیقی شما را به دنیایی از سکوت و آرامش ببرد.
https://www.aparat.com/v/y65y84l
امیدوارم این آهنگ براتون دلنشین بود، حالا با هم به آهنگ بعدی میریم و بیشتر از دنیای موسیقی لذت میبریم.
آهنگ “آوای ایران“ یکی از آثار برجستهای است که توسط دو صدای ماندگار موسیقی ایران، استاد حسین خواجه امیری (ایرج) و سالار عقیلی اجرا شده است. این اثر تلفیقی زیبا از سنت موسیقی کلاسیک ایرانی و صدای پرطنین و تأثیرگذار این دو هنرمند است.
https://www.aparat.com/v/h21q6ce
بریم سراغ آهنگ بعدی که حال و هوامون رو تازه کنه
“خداوندان اسرار” شعری از سعدی شیرازی، شاعر بزرگ ایرانی، را در خود جای داده است و با تنظیم و آهنگسازی استاد کیخسرو پورناظری، زیبایی و عمق خاصی پیدا کرده است. این آهنگ با لحن دلنشین و تنوع در اجرا، احساسات مختلفی را در شنونده بیدار میکند؛ از آرامش و تفکر تا شور و شوق. موسیقی این اثر بهگونهای است که میتواند ذهن را آرام کرده و دل را به سوی احساسات عمیق انسانی سوق دهد.
این اثر نمونهای از تلفیق هنر با ادبیات و فلسفهی ایرانی است که با صدای همایون شجریان، جان تازهای به اشعار سعدی داده و آن را به یکی از شاهکارهای موسیقی سنتی معاصر تبدیل کرده است.
https://www.aparat.com/v/q80w5yo
بخش آیات قرآنی
· سوره نساء، آیه ۵۸:“إِنَّ اللَّـهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ… “
“بیتردید خداوند به شما دستور میدهد که امانات را به صاحبانش برسانید و هنگامی که میان مردم داوری میکنید، به عدالت حکم کنید…”
این آیه به بیعدالتیهای اجتماعی اشاره دارد و گویای این است که ظلم و فساد اجتماعی به مثابه خنجرهایی است که به جامعه آسیب میزند.
این آیه که تمام شد، حالا بیایید با هم به آیه بعدی بپردازیم و بیشتر از این مفاهیم زیبا بهرهمند بشیم.
· سوره بقره، آیه ۱۸۸:”وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَلَا تَصْدُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ”
“و اموال یکدیگر را به ناحق نخورید و آنها را به حکام ندهید تا به ناحق بخشی از اموال مردم را بخورید، در حالی که خودتان میدانید.”
این آیه به فساد اقتصادی و اجتماعی و به نوعی خنجر زدن به حقوق دیگران از طریق نادرستیهای مالی اشاره دارد.
امیدوارم از این آیه لذت بردید، حالا با هم در آیه بعدی بیشتر در دل حقیقتها قدم بزنیم.
· سوره حجرات، آیه ۱۱:“يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِّنْهُمْ… “
“ای کسانی که ایمان آوردهاید، هیچ قومی از قوم دیگر مسخره نکند؛ ممکن است آنان از شما بهتر باشند…”
این آیه به خنجری اجتماعی اشاره دارد که در قالب مسخره کردن و تحقیر دیگران ایجاد میشود.
با این آیه لحظاتی آرام بخش داشتیم، حالا در آیه بعدی منتظرم تا بیشتر در کنار هم از این زیباییها لذت ببریم
· سوره آلعمران، آیه ۱۱۲:“ذُلَّةً يَحْلِفُونَ بِاللَّـهِ إِنَّهُمْ لَمِنَكُمْ وَمَا هُمْ مِّنْكُمْ وَلَٰكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ“
“اینها کسانی هستند که با خدا سوگند میخورند که آنان از شما هستند، حال آنکه از شما نیستند، بلکه قومی هستند که میترسند…”
این آیه به رفتارهای خیانتآمیز و فریبکارانه در جامعه اشاره دارد که میتواند همچون خنجرهایی به وحدت اجتماعی آسیب بزند.
این آیه دلنشین بود، حالا بیایید در آیه بعدی بیشتر در عمق مفاهیم غرق شویم.
· سوره توبه، آیه ۱۰۷:
“وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَفِرْقَةً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْهَابًا لِمَن حَارَبَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَالْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ… “
“و کسانی که مسجدی ساختند برای ضرر رساندن، برای کفر، و برای تفرقه میان مؤمنان و برای ترساندن کسانی که با خدا و رسولش میجنگند…”
این آیه به ساختارهای خرابکننده اجتماعی که هدفشان تفرقه و بیعدالتی است، اشاره دارد و همانند خنجرهای اجتماعی به انسجام جامعه آسیب میزند
بخش احادیث
حدیث امام علی (ع):
إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ؛
چون دنیا به کسى روى آرد، نیکویی هاى دیگران را بدو به عاریت سپارد، و چون بدو پشت نماید، خوبی هاى او را برباید.
امیدوارم از این حدیث لذت بردید، حالا بیایید در حدیث بعدی با هم قدم به دنیای جدیدی از معنویت بگذاریم.
امام صادق (علیه السلام) :
«عَلَیْکَ بِتَقْوَی اَللَّهِ وَ اَلْوَرَعِ وَ اَلاِجْتِهَادِ وَ صِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ اَلْخُلُقِ وَ حُسْنِ اَلْجِوَارِ وَ کُونُوا دُعَاةً إِلَی أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ وَ کُونُوا زَیْناً» افزود:
ترس از خدا موجب میشود که گناه و معصیت در جامعه کم شود معنای ترس از خدا هم این است که ما باید از گناهانمان بترسیم و نه از خدا، چرا که حضرت باریتعالی، ارحم الراحمین، اکرم الاکرمین، ستارالعیوب و غفارالذنوب است و عادلانه با گناهان انسان برخورد میکند.
این حدیث به دل نشست، حالا بیایید با هم در حدیث بعدی بیشتر از این روشهای زندگی و آرامش پیدا کنیم.
امام علی (علیه السلام):
خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَهً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیکُمْ ؛
با مردم چنان بیامیزید که اگر مردید بر شما بگریند، و اگر زنده ماندید به شما مهربانى ورزند.
خیلی خوشحالم که این حدیث رو با هم خوندیم، حالا در حدیث بعدی منتظرتونم تا بیشتر از این نکات آموزنده بهره ببریم.
امام علی (علیه السلام):
إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَهٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَ إِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ؛
چون نیکوکارى بر زمانه و مردم آن غالب آید و کسى به دیگرى گمان بد برد، که از او فضیحتى آشکار نشده، ستم کرده است. و اگر بدکارى بر زمانه و مردم آن غالب شود و کسى به دیگرى گمان نیک برد خود را فریفته است
کلام آخر
هنجارهای اجتماعی تأثیر زیادی بر رفتارهای ما دارند و برخی از این هنجارها میتوانند سلامت ما را به چالش بکشند. آگاهی از این تأثیرات و تمرین انتخابهای سالم، اولین قدم برای مقابله با این چالشهاست. از سوی دیگر، پناه بردن به شعر، حکایات و لحظات آرام میتواند در لحظات حساس به شما کمک کند تا تمرکز خود را به جای پرخوری، به آرامش و توازن درونی هدایت کنید.